دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 87705
تعداد نوشته ها : 11
تعداد نظرات : 75
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

چشم هایش را به من دوخته است

به هر طرف که می روم رویش را به سمت من می چرخاند

دیگر تاب و تحمل نگاهش را ندارم

ای بابا عجب گیری کردما !

صد بار گفتم این گل آفتاب گردون رو اینجا نکارید !!!

 

 


پ ن1 : بالاخره باید یه کم خودمون رو تحویل بگیریم دیگه !

 

پ ن2 : عیدتون مبارک :)

 

دسته ها : رودخونه ای
شنبه اول 1 1388

تیک ، تاک ، تیک ، تاک ...

صدای پای زمان

صدای عبور ،

صدای جریان زندگی ،

 

آخرین شب سال 87 هم رسید.

و چه دیر! رسید !

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!! 

 

 

 

امید که سال 88 سال خوبی باشه.

برای من ،

و برای تو .

 

عیدتون مبارک. 

دسته ها : رودخونه ای
پنج شنبه بیست و نهم 12 1387

به نام خدا

به عنوان اولین پست: 

 


 

نـمی دانــم پـس از مــرگم کسی یـادم کند یانه؟
بـــخــوانــد دفــتـر شعـرم، مرا شادم کند یا نه؟

مــنی کـــه بـــا امیــد لـطف یـزدان رفتم از دنیا
نــمی دانم که او گوشی به فریادم کند یا نه؟

هـــر آنکس را که در دنیا زخود رنجانده ام گاهی
نــمی دانـــم زبـنــد خــویـش آزادم کند یا نه؟

اگــر بــا تیـشه ی طـعـنـه بـشـد ویـران دلی از من
نــمی دانــم کــه آن ویــرانـــه آبادم کند یا نه؟

بـه نـاحـق گـر کـه خوردم مالی از طفل یتیم اینک
نمی دانـــم کــه بــا بـخشیدنم شادم کند یا نه؟

اگـرگــردیـد نیــلی صـورتی از سیلی و مُـشـتم
نــمی دانــم گــذ شــتــش خـانه آبادم کند یانه؟

اگـر گـاهی دل مــادر زخـود رنــجــانـده گرداندم
نـــمی دانــم کــه شیرش را حلالم میکند یانه؟

ز فـــرمان پــدر گاهی اگـــرپیــچیده ام سر را
نــمی دانــم کــه با بخشش زلالم می کند یانه؟

اگر حــقی بـه ناحق کرده ام در طول عمر خود
نــمی دانـم کـه صاحب حق خلاصم می کند یانه؟

اگــر گــامی بــه راه کــج نهادم ، پای درظـلمت
نــمی دانـــم کــه پا فکری به حالم می کند یانه؟

دروغــم گــر کــه فــردی را گــرفــتـار بلا گرداند
گــذ شــتـش آنــک آســوده خـیـالم می کند یا نه؟

دل جــاویـــد گــر رنـجـیـده شد از دست این و آن
نــمــی دانــم کـــه دل دور از ملالم می کند یا نه؟

دسته ها : ***
جمعه بیست و سوم 12 1387


 

باز این دل سرگشته من
یاد آن قصه شیرین افتاد:

بیستون بود وتمنای دو دوست
آزمون بود وتماشای دو عشق

در زمانی که چو کبک،
خنده می زد «شیرین»؛
تیشه می زد«فرهاد»!

نتوان گفت به جانبازی فرهاد؛ افسوس،
نتوان گفت ز بیدردی«شیرین» فریاد

کار «شیرین» به جهان شور بر انگیختن است!
عشق در جان کسی ریختن است!

کار فرهاد بر آوردن میل دل دوست
خواه با شاه در افتادن وگستاخ شدن

خواه با کوه در آویختن است
رمز شیرینی این قصه کجاست؟

که نه تنها شیرین،
بی نهایت زیباست؛
آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست:

جان، چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج، بسی،

تب تابی بودت هر نفسی،
به وصالی برسی یا نرسی!
سینه بی عشق مباد!!!!!!!

 

دسته ها : ***
جمعه بیست و سوم 12 1387

 

باز چشمانم را می بندم و ...

می بینم ...

 

می بینم آنچه را که با چشمان باز نمیتوان دید

آنچه را که دیدنش فقط کار دل است و بس

می بینم...

 

می بینمش که مثل ستاره ای در آسمان تاریک دلم نور می افشاند

چشمک می زند و مرا به سوی خود می خواند

 

می بینمش که همانند رودی کوچک کویر دل مرا سیراب میکند

و مرا در خود جاری ...

 

می بینم...

دسته ها : رودخونه ای
جمعه بیست و سوم 12 1387

میدونید امشب که داشتم از محل کار بر میگشتم خونه چی شد؟

نمیدونید؟

 

یه آقاهه دستش رو گذاشت رو شونم و تکونم داد.

گفت آخرشه !!!

چشمام رو باز کردم.

دیدم تو اتوبوسم !!! همه دارن پیاده میشن !

خوابم برده بود !

 

این روزا خیلی خسته میشم.

دسته ها : رودخونه ای
چهارشنبه هفتم 12 1387
X