چشم هایش را به من دوخته است
به هر طرف که می روم رویش را به سمت من می چرخاند
دیگر تاب و تحمل نگاهش را ندارم
ای بابا عجب گیری کردما !
صد بار گفتم این گل آفتاب گردون رو اینجا نکارید !!!
پ ن2 : عیدتون مبارک :)
تیک ، تاک ، تیک ، تاک ...
صدای پای زمان
صدای عبور ،
صدای جریان زندگی ،
آخرین شب سال 87 هم رسید.
و چه دیر! رسید !
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!!
امید که سال 88 سال خوبی باشه.
برای من ،
و برای تو .
عیدتون مبارک.
به نام خدا
به عنوان اولین پست:
نـمی دانــم پـس از مــرگم کسی یـادم کند یانه؟
بـــخــوانــد دفــتـر شعـرم، مرا شادم کند یا نه؟
مــنی کـــه بـــا امیــد لـطف یـزدان رفتم از دنیا
نــمی دانم که او گوشی به فریادم کند یا نه؟
هـــر آنکس را که در دنیا زخود رنجانده ام گاهی
نــمی دانـــم زبـنــد خــویـش آزادم کند یا نه؟
اگــر بــا تیـشه ی طـعـنـه بـشـد ویـران دلی از من
نــمی دانــم کــه آن ویــرانـــه آبادم کند یا نه؟
بـه نـاحـق گـر کـه خوردم مالی از طفل یتیم اینک
نمی دانـــم کــه بــا بـخشیدنم شادم کند یا نه؟
اگـرگــردیـد نیــلی صـورتی از سیلی و مُـشـتم
نــمی دانــم گــذ شــتــش خـانه آبادم کند یانه؟
اگـر گـاهی دل مــادر زخـود رنــجــانـده گرداندم
نـــمی دانــم کــه شیرش را حلالم میکند یانه؟
ز فـــرمان پــدر گاهی اگـــرپیــچیده ام سر را
نــمی دانــم کــه با بخشش زلالم می کند یانه؟
اگر حــقی بـه ناحق کرده ام در طول عمر خود
نــمی دانـم کـه صاحب حق خلاصم می کند یانه؟
اگــر گــامی بــه راه کــج نهادم ، پای درظـلمت
نــمی دانـــم کــه پا فکری به حالم می کند یانه؟
دروغــم گــر کــه فــردی را گــرفــتـار بلا گرداند
گــذ شــتـش آنــک آســوده خـیـالم می کند یا نه؟
دل جــاویـــد گــر رنـجـیـده شد از دست این و آن
نــمــی دانــم کـــه دل دور از ملالم می کند یا نه؟
باز این دل سرگشته من
یاد آن قصه شیرین افتاد:
بیستون بود وتمنای دو دوست
آزمون بود وتماشای دو عشق
در زمانی که چو کبک،
خنده می زد «شیرین»؛
تیشه می زد«فرهاد»!
نتوان گفت به جانبازی فرهاد؛ افسوس،
نتوان گفت ز بیدردی«شیرین» فریاد
کار «شیرین» به جهان شور بر انگیختن است!
عشق در جان کسی ریختن است!
کار فرهاد بر آوردن میل دل دوست
خواه با شاه در افتادن وگستاخ شدن
خواه با کوه در آویختن است
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
که نه تنها شیرین،
بی نهایت زیباست؛
آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست:
جان، چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج، بسی،
تب تابی بودت هر نفسی،
به وصالی برسی یا نرسی!
سینه بی عشق مباد!!!!!!!
باز چشمانم را می بندم و ...
می بینم ...
می بینم آنچه را که با چشمان باز نمیتوان دید
آنچه را که دیدنش فقط کار دل است و بس
می بینم...
می بینمش که مثل ستاره ای در آسمان تاریک دلم نور می افشاند
چشمک می زند و مرا به سوی خود می خواند
می بینمش که همانند رودی کوچک کویر دل مرا سیراب میکند
و مرا در خود جاری ...
می بینم...
میدونید امشب که داشتم از محل کار بر میگشتم خونه چی شد؟
نمیدونید؟
یه آقاهه دستش رو گذاشت رو شونم و تکونم داد.
گفت آخرشه !!!
چشمام رو باز کردم.
دیدم تو اتوبوسم !!! همه دارن پیاده میشن !
خوابم برده بود !
این روزا خیلی خسته میشم.